بسیار دیده و شنیدهایم که برخی بهخاطر عقاید برادر یا خواهر و یا یکی از اعضای خانوادهشان دستگیر، شکنجه و حتی اعدام شدند. آقای منتظری در دیدار ۲۴مرداد با اعضای هیأت مرگ گفت:
«… گفتند که خواهرش هم متهمه. رفتن خواهرش را هم آوردن، خودش رو اعدام کردن، خواهرش دو روز بود اصلاً آورده بودند. بهش گفتند گفت خوب من نسبت به اینها علاقه دارم، گفت خواهرش شانزده پانزده سالش بود. گفت چون حالا برادرش اعدام شده که اینکه دختر است گفت این رو هم اعدام کنین و اعدامش کردن.»
مریم اکبری منفرد مادر ۳فرزند، در دی ماه سال۸۸ به اتهام شرکت در تظاهرات دستگیر و به جرم علاقه به برادر و خواهر مجاهدش به ۱۵سال زندان محکوم شد. مریم از همان تاریخ تا امروز _به جرم عواطف خانوادگیاش_ انواع فشارهای جسمی و روانی را تحمل و تجربه کرد و پاسدار صلواتی؛ قاضی جنایتکار یک بار به او گفت: «تو جور خواهر و برادرهایت را میکشی».
این در حالی است که به اعتراف آقای منتظری خمینی با اعدامهای سال۶۷ تمام قانون و قضا و مشروعیت نظام را یکباره زیر سؤال برد. همان کشتاری که از با عنوان «بزرگترین جنایت» یاد کرد و به عاملانش گفت: «شما را در آینده جزوه جنایتکاران تو تاریخ مینویسند» به همین علت هم هنوز رسماً مسئولیت قتلعام زندانیان سال۶۷ را که پیشتر در همان بیدادگاهها محاکمه شده و همگی دوران محکومیتشان را طی میکردند.. نمیپذیرند.
همچنین طبق قانون _همین قوانین ارتجاعی و ضدبشری حاکم_ داشتن علاقه و عاطفه و حتی داشتن عقیده جرم محسوب نمیشود. البته نگرانی هیولا نه از عاطفه که از خیزش عواطف و جوشش خونهای به ناحق ریخته شده است.
آری! دغدغه هیولای ولایت از رویش خون و خاطره و از کابوس خونخواهی و دادخواهی شهیدان است. به همین علت است که از نام شهیدان و از پیکر بیجانشان هم در خاوران میترسد. همه دود ودم و بگیر و ببندها و تهدیدهایش هم از همین است. اگر یک گام عقب بنشینیم، او دو گام پیش میآید. اگر عواطفمان را انکار کنیم تا انکار هویت و انسانیتمان پیش میآید. میگوید فراموش کنید. یعنی بیهوش و بیصدا و خاموش شوید.
اما مریم اکبری منفرد خاموش نشد؛ عواطفش را نکشت، قاتلان را نبخشید و آن چه براو و خانوادهاش گذشت را هرگز فراموش نکرد. او که پایداری و مقاومت در برابر دژخیمان را از برادران و خواهر شهیدش آموخت در آستانه هشتمین سال زندانش، پس از تحمل روزهای سخت زندان و رنج دوری از فرزندان و انواع فشارهای روحی و روانی، روز ۲۵مهر با دادخواهی از برادران و خواهرش، عواطفش را به اوج رساند و با یک خیز هیولا را به عقب نشاند.
در این روز مریم قلم برداشت و نوشت:
«آنچه بر من و خانوادهام در این چند دهه گذشت
چهار اعدام، دو زندانی و همه رنجهای خانوادهام
حکومتهای خودکامه و توتالیتر، هیچ موجودی را که قد بکشد و گمان همسفری با او را در ذهن مردم تداعی کند، برنمیتابد. در چنین حکومتهایی شکنجه فیزیکی و روانی از ابزارهای اصلی سرکوب است و ناظران آگاه انتظار ندارند که متهمین در دادگاهها آزادانه از خود دفاع کنند. البته اصلاً اگر دادگاهی در میان باشد. دادگاههایی غیرعلنی که متهمان را برای گرفتن اعتراف زیر فشار میگذارند و یا وکلا را به جرم دفاع از موکلان خود، مجرم اعلام میکنند.
گذشته، گذشته است. اما اندیشه ما درباره رخدادهای گذشته و تلاش برای تبیین و تحلیل آن چه بر ما و ملت ما رفته، به ما بصیرت و توش و توان کافی در برخورد با مسائل امروز را میدهد. اختفای اسناد، خاک پاشیدن به چشم نظاره گران این مرز و بوم، راه را بر روشنایی فروبستن است. در این برهه از تاریخ میهنمان، که در اقصی نقاط جهان، افشای جنایت و پردهانداختن از ظلم دهه ۶۰، بهویژه قتلعام زندانیان در تابستان سال ۶۷، یکی از مطالبات عمومی فعالان اجتماعی و سیاسی شده است؛ اینجانب مریم اکبری منفرد، نیز، بهعنوان یکی از بازماندگان خانواده تنی چند از قربانیان آن دوران تاریک، یکی از شاکیان این پرونده هستم و خواستار روشن شدن زوایای پیدا و پنهان مرگ خواهر و برادران خود هستم، چرا که معتقدم کشف حقیقت و روشن شدن زوایای آن دوران، مانع از تکرار چنین حوادثی در آینده خواهد شد.
بسیاری از آنان که در سال ۶۷ اعدام شدند، از جمله خواهر و برادر من، قبلاً محاکمه و به تحمل حبس محکوم شده بودند. آن هم در دادگاههایی که فرایند قانونی آن طی نشده بود و گاه به چند دقیقه ختم میشد. جرم اغلب آنها حداکثر پخش و یا خواندن روزنامه و یا شرکت در تظاهرات بود.
اما داستان آنچه بر من و خانوادهام در این سه دهه و اندی گذشت: سه برادر و یک خواهرم در دهه ۶۰، در زندان اعدام شدند. برادر کوچکترم، عبدالرضا اکبری منفرد، در سال ۵۹ و در حالیکه دانشآموز بود و فقط ۱۷ سال داشت، بازداشت شد. جرمش پخش نشریه مجاهد بود. او سه سال تمام در سلولهای انفرادی زندان گوهردشت بهسر برد و با وجود اینکه در دادگاه انقلاب تهران به سه سال حبس محکوم شده بود، تا سال ۶۷ در زندان نگه داشته شد و سرانجام در مرداد همان سال، با جمع کثیری از زندانیان، بهشهادت رسید.»
مریم اکبری منفرد در ادامه دادخواهی ضمن اشاره به دستگیری و اعدام برادرش علیرضا و دستگیری مادر و خواهرش رقیه در مراسم هفت برادر و همچنین دستگیری غلامرضا برادر دیگرش که در سال۶۴ زیر شکنجه بهشهادت رسید از اعدام خواهرش رقیه در سال۶۷ و مرگ مادر و پدر داغدارش میگوید. اما این همه ماجرا نیست و باز هم ادامه میدهد:
«من در این سالها، رنجهای بسیاری کشیدهام. اما همچنان خواهر و برادرهایم که جانشان را از دست دادند، ستارههای عشق و امید در زندگیام هستند و قدرت تحمل رنجها و سختیها را از آنها آموختهام.
پس از این همه سال، همچنان آزادیخواهان و معترضان را در کشورم در بند میکشند و ما خانوادههای قربانیان دهه ۶۰، در این سالها تحت فشارهای شدید بوده و هستیم و گویا این روال ادامه خواهد داشت. فشاری که بر ما و خانوادههای ما رفته، اکنون به فرزندانمان وارد میشود و زندگی آنها را تحت تأثیر قرار داده است. برخی از خانوادهها پس از تحمل این همه رنج از هم پاشیده شدهاند و بسیاری دچار انواع بیماریهای جسمی و روحی گشتهاند. برخی مجبور به مهاجرت از کشور شدند و بسیاری در کنج خلوت خود بهسر میبرند. بازداشت عزیزانمان شبیه آدم ربایی بود. نه از زمان محاکمه آنها اطلاع داشتیم و نه از محل نگهداریشان. بعد از اعدام هم، نه تنها وصیت نامههایشان را به ما ندادند، بلکه از تحویل جنازههایشان به خانواده خودداری کرده و محل دفنشان را نیز مخفی نگاه داشتند. حتی اجازه ندادند که در این سالها، در سوگ عزیزانمان به عزاداری بنشینیم. تهدیدمان کردند.. و گورستانی بینام و نشان که محل دفن آنها است، را بر ما بستند. زمانی گورستان خاوران را بر ما بستند و زمانی دیگر گورهای عزیزانمان را زیر و رو کردند.. و سنگ قبرهایشان را شکستند.
ما خانوادههای قربانیان دهه ۶۰ همچنان تحت فشار هستیم و اکنون که این نامه را مینویسم، نمیدانم پس از انتشارش، چه سرنوشتی در انتظارم است. ولی با علم به همه عواقب احتمالی آن، خواهان روشن شدن چگونگی قتلعام زندانیان سال ۶۷، بهویژه خواهر و برادرم هستم.
من مریم اکبری منفرد، از دیگر خانوادههای قربانیان و بازماندگان آنها، درخواست میکنم، همچون من خواستار موارد زیر باشند:
۱− پیگیری و محاکمه عوامل اعدامهای دهه ۶۰ و کشتار جمعی زندانیان در سال ۶۷
۲− اعلام اسامی دفن شدگان در گورهای دست جمعی و گورستان خاوران
۳− ارائه و انتشار کیفرخواست محکومان و اعدام شدگان دهه ۶۰»
و این نامه از زندان در دادخواهی از زندانیان قتلعام شده مثل کبوتری بال درآورد و همچون ستارهیی در آسمان آنان که با این درد خو کرده بودند درخشید.
علاوه بر حمایت بسیاری از زندانیان، خانواده شهیدان، دانشجویان، جوانان تهران، مشهد، قزوین، همدان، نامه پزشکان تبریز و بیانیههای خانوادههای شهدا و زندانیان، تشکلهای دانشجویی، مادران، کمیته کانادایی دوستان ایران دموکراتیک و حامیان استرالیایی دموکراسی و…
بخشی از مادران در نامه «مادرانه» نوشتند:
«در مسیر دادخواهی در کنار مریم اکبری منفرد میایستیم و از همه انسانهای حقطلب دعوت میکنیم به این دادخواهی بپیوندند…
وقتی عزیزی اعدام میشود زخمی عمیق بر پیکر اعضای خانوادهاش ایجاد میشود که قابل جبران نیست. وضعیت دشوارتر میشود وقتی یقین پیدا کنی که دادگاهی چند دقیقهای برای هستی عزیزت تصمیم گرفته است. همیشه این سؤال برایت باقی میماند که چرا و به چه گناهی عزیزم اعدام شد؟ مزارش کجاست؟ برای یافتن پاسخ میبایست مرجعی وجود داشته باشد.
اکنون مریم اکبری منفرد زندانی سیاسی و مادر دو فرزند خردسال، افکار عمومی و جامعه بشری را مرجعی برای یافتن پاسخ قرار داده است. مادرانه نیز بهعنوانی بخشی از جامعه بشری در پی یافتن پاسخ سؤال مریم و کسانی چون او که زخم عمیق اعدام بر پیکرشان نشسته میگردد.
سوال این زن، سؤال میلیونها نفر است که میپرسند چرا هزاران نفر اعدام شدند؟ مزارشان کجاست؟ چرا از برگزاری مراسم سوگواری جلوگیری شد؟
این چالشی جدی است که وجدان آگاه مردم را به خود مشغول کرده. مسئولان صادرکننده احکام و گردانندگان بساط اعدام میبایست پاسخ این سوالها را بدهند…»
و این گامیست بلند در مسیر دادخواهی زندانیان و عزیزانمان؛ اسیرانی که در منتهای معصومیت، صلابت و مظلومیت به فرمان ابلیس حلقآویز شدند. همانطور که مادران نوشتند، وقتی عزیزی اعدام میشود زخمی عمیق بر پیکر خانواده و جامعه ایجاد میشود که قابل جبران نیست و امروز سؤال مریم سؤال دیگران است که چرا هزاران نفر اعدام شدند؟ مزارشان کجاست؟.
آری! مریم اکبری منفرد با این سخن _از داخل سیاهچال_ رسمی نو در آیین شکوفایی و دادخواهی ترسیم کرد و آموخت که _اگر از مرکز سرکوب و اختناق میشود ایستاد و دادخواهی کرد_ میتوان و باید در هر مکان و هر زمان و از هر جایگاهی صدای مظلومان شد و به دادخواهی زندانیان و شهیدان قتلعام شده نشست و اینچنین مشعل فروزان دادخواهی را هر بیشتر _تا شکستن هیولا_ شکوفا و شاداب و شعلهور نگاه داشت.