با آغاز محرم، موکب حسین به دشت کربلا میرسد. روز دوم محرم، کاروان امام توسط لشکریان عمر سعد در کربلا متوقف میشود و به آن اجازه پیشروی داده نمیشود. سرور آزادگان به ناگزیر در کربلا خیمه میزند. اما سؤال این است که بهراستی، امام حسین برای چه به اینجا آمده؟ و چرا دراین صحرای گرگرفته با همه چیز و همه خانمان فرود آمده است؟ پیام حسین چیست؟
« اینکه شما دارید زندگی نیست. بردگی است، فساد است و تباهی. و همه این نکبتها را دست ظلم به شما تحمیل کرده است. من میروم، تا آن دست را قطع کنم. میروم تا ظلم را نابود سازم. این است راه من و این است هدف من. آنهایی که با مناند بیایند و کسانی که سودای دیگری دارند رو به زندگی خود بازگردند».
حسین ادامه میدهد:
« میبینید که پیمانهای خدایی شکسته میشود و هراس نمیدارید. عهدها و حقوقها از دست رفتهاند… پیمان رسول خدا بیمقدار گشته، ناتوانها و کورها و لالها و زمینگیرها در شهرها بیسرپرست افتادهاند و بر ایشان هیچ ترحمی نمیشود. و شما درخور مسئولیت و تواناییتان کاری نمیکنید و نسبت به آنکس هم که وظیفه خود را انجام میدهد اعتنایی ندارید و به مسامحه و سازشکاری و همکاری با ظالمان آرمیدهاید…
شما ستمگران را در مقام خود جای دادهاید و زمام امور خدا را در کف ایشان نهادهاید تا به خطا عمل کنند و در امیال خود پیش بتازند… شما ضعیفان و ناتوانان مردم را به ایشان تسلیم کردید تا برخی را برده و مقهور خود کنند و برخی را بهخاطر لقمهنانی، بیچاره و درمانده نمایند. در این سرزمین، بهخواست خود حکم میرانند و راه رسوایی و پستی را برای هوای خود هموار میکنند. در برابر خدای جبار، گستاخی و گردنکشی میکنند و زشتی و شرارت را رواج میدهند. در هر شهری، گویندهیی از جانب خود بر منبر دارند، و این سرزمین، تماماً پایمال آنهاست و بر همهجای آن دست گشاده دارند. مردم، بردههای آنها و در اختیار ایشانند تا هر دستی را که میخواهند بر سر ایشان بکوبند و آنها نتوانند دفاع کنند. دستهیی زورگو و جبار که نه خدا میشناسند و نه معاد؛ و بر ضعیفان و ناتوانان، شدیداً فشار میآورند. پس ای عجب و چرا تعجب نکنم که زمین در تصرف مردی دغل و ستمکار است یا باجگیری نابکار یا حاکمی که بر مؤمنان هیچ ترحمی ندارد…».
آری، و این چنین بود که امام حسین، زندگی را در عقیده و جهاد خلاصه کرد، زیستن با ظالمین را شوربختی نامید و فدا و شهادت در راه این آرمان شورانگیز را سعادت خواند.
این همان خاستگاه و سرچشمه عقیدتی و سیاسی و مشخصاً مشی مبارزاتی و استراتژی مجاهدین است.
پیام، این است:
شکستن بنبست با حداکثر فداکاری! حال، شرایط هرچه میخواهد تیره و تار باشد.
«خون جاری دوران و فشرده سیاست و استراتژی ما، عبارت است از مبارزه انقلابی برای سرنگون کردن رژیم ضدبشری خمینی و نیل بهآزادی و حاکمیت مردم ایران. با این شاخص و با این مرزبندی است که خودمان را در برابر شیخ و شاه تثبیت کردیم و پیش رفتیم… راستی اگر از این شاخص حسینی و عاشورایی منحرف میشدیم، چه چیزی از ما باقی میماند؟ جز مشتی سیاسیکار مفلوک یا مشتی بساز و بفروش سیاسی؟ یعنی موجوداتی عاری از شرف و تقوا و پرنسیپهای انسانی مثل وارفتگان و واماندگانی که دست آخر چیزی جز دنبالچههای آخوند خاتمی و رژیم آخوندی نیستند…- مسعود رجوی»
No comments:
Post a Comment