فرزاد اتراك
دو برادر من به نامهای فرهاد و فرخزاد، مجاهدان سرفرازی بودند که با آگاهی و وفاداری تمام بر آرمان آزادیخواهانه خود در سال ۶۷ فقط و فقط به صرف اینکه روی موضع مجاهدی خود ایستادند و حاضر به نفی هویت ایدئولوژیکی خود نبودند در قتل عام زندانیان سیاسی به دار شقاوت و کینه توزی کشیده شدند، اعدام آنها همراه بود با سی هزار گل سرخ دیگر که در حلقه کردن بازوان ستبر خویش در یکدیگر، یک تشکل آزادیخواه و میهن پرست را نمایندگی می کردند و یک آرمان والا و رهائیبخش را به پیش می بردند جلوه ای از فداکارترین، رشیدترین و آگاهترین جوانان ایران زمین که ارتجاع هار ولایت فقیه و استعمار پشتیبانش چشم دیدن آن را نداشت.
این جنایت بعد از آن صورت گرفت که خمینی خون آشام که مرگ خود را در پیشروی های مستمر مجاهدین و مقاومت ایران می دید، ناتوان از جنگ رودررو با ارتش آزادی، در سفلگی و حقارت تمام، فتوای قتل عام اسیرانی را صادر کرد که مانند برادر من از قبل برای آنها در بیدادگاههای قرون وسطایی اش هم حکم اعدام نداده و آنها را تنها محکوم به زندان کرده بود. قتل عام به این طمع که نسل مجاهدین را هرچه سریعتر از بین ببرد. رذالتش البته در همین نقطه متوقف نبود، همین وزارت بدنام اطلاعات که امروز شعبه نجاست «دلسوزی» هم تشکیل داده پس از این کشتار وحشیانه، آتش کینه و حسدی که بر اثر شکست هایش در برابر مجاهدین در درونش شعله کشیده بود را متوجه خانواده های آنها و منجلمه خانواده من کرد و با بی رحمی و قساوتی بی نظیر به منزل پدری ام مراجعه و اینگونه رذیلانه خبر شهادت فرزندان جوان یک خانواده را به آنها داده بود: «هرسه پسرت را بدرک واصل کردیم!» هرچند که در مورد شخص من، مثل بسیاری از موارد دیگر دروغ آشکار گفته بودند اما همین نحوه خبردادن کافی بود که پدر و مادر سالخورده ام، با شنیدن خبر دو اعدام و خبر کشته شدن سومین فرزندشان، دچار آنچنان شوک بزرگی شوند که دیگر کمر راست نکنند، پدرم در داغداری مستمر، افسردگی و خانه نشینی چند سال بعد فوت کرد و مادرم زمین گیر شد. تا قبل از ۲۰۰۹ که آمریکائی ها حفاظت اشرف را تحویل مزدوران رژیم در عراق (مالکی و کمیته سرکوب) دادند مادرم بارها به ملاقات من در اشرف آمد یا با او تماس تلفنی داشتم و مانعی برای دیدار نبود. اما به محض اینکه حفاظت به دست مزدوران ولی فقیه در عراق افتاد در یک محاصره تمام عیار حتی اجازه یکی از آن دیدارهای خانوادگی دیگر داده نشد. حالا هم شقاوت پیشگان ولایت فقیه که از موشک پرانی و شلیک به مجاهدین دستشان کوتاه شده مادر پیر ۸۲ساله بی سواد مرا زیر فشار روحی و انواع تضییقات قرار داده اند تا کینه خود از نسل مجاهد را بیرون بریزند و ما را زیر فشار قرار دهند. در بلاهت و خرفتی مغزهای علیلشان همین بس که، وقتی در خروج پراقتدار و سرفرازانه جمعی مجاهدین از عراق که نشان داده شد تعادل موجود آنچنان است که نظام وحشی ولی فقیه آنقدر خفیف و ضعیف است که توان کوچکترین تعرض و وحشی گیری هم از آن گرفته شده، دیگر در موقعیتی که محاصره در هم شکسته شده و میدان برای پیشروی های مقاومت انقلابی باز شده است با چنین تشبثات حقیرانه ای چه غلطی خواهد کرد.
وقتی رژیم زهرخورده در تنگناهای سرنگونی خودش دست و پا میزند و برجام و پسا برجام و فساد گسترده و میلیاردی در راس حاکمیت، نه تنها هیچ گرهی از کارش باز نکرده که مرگ را در تاروپود نظامش روز به روز بیشتر وارد کرده است ودر واقع «بالایی ها دیگر نمیتوانند» و در طرف مقابل اعتراضات اقشار و مردم به جان آمده بصورت روزانه در بستر دادخواهی خون شهیدان گریبانش را گرفته و کاملا آشکار است که «پائینی ها هم دیگر آن را تحمل نمی کنند» آنوقت میبینیم که در چنین شرایط انقلابی مهیا، شأن و ارزش یک سازمان انقلابی منسجم در موضع آلترناتیو شناخته شده بین الملی چقدر ذیقیمت است و ما از چه نعمتی برخوردار هستیم. بنابراین باید خاطر نشان کرد که ای آخوندهای پا به گور، هرچه از رذالت دارید کوتاهی نکنید، اما دوران عوض شده و بزودی مردم و مقاومت ایران شمارا جارو و آزادی و بهروزی و سعادت ملی را به ایران بازخواهند گرداند.
No comments:
Post a Comment